Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for جون 2008

دیدید گفتم … خب لابد من یه چیزی تو این ستاره ها دیدم که می گم قهرمان یورو 2008 اسپانیاست دیگه .. به من ایمان آوردین حالا ؟!

نکته :: این ایمان آوردن خیلی مهمه ! از فردا می تونین بیاین براتون پیشگویی کنم !!!

خب این جام هم تموم شد و بالاخره اسپانیا هم بعد از 44 سال تونست قهرمان جام ملت های اروپا بشه . اما چه قهرمانی یی . الحق که حقشون بود جام رو بگیرن بالا سرشون  … این بازی یی که اسپانیا می کرد خدایی خیلی قشن و روی فکر و اندیشه بود . من هر سال طرفدار ایتالیا بودم چه جام جهانی چه جام ملت ها اما امسال که ایتالیا قیافه ی قهرمانی نداشت و تنها تیمی که به قیافش می خورد که قهرمان بشه اسپانیا بود.

البته خیلی خوشحالم که بازی فینال با آلمان بود و این اسپانیا زد آلمان رو له کرد من کلی حال کردم. اما این آلمان باید 3-4 تا گل می خوردا خداییش خیلی موقعیت از دست دادن . و صد البته توی این بازی هم این تورس بازم براش جای تعجب بود چرا مربی تعویضش می کنه 😀 یعنی بعد از 6 تا بازی عادت نکرده بود که نیمه ی دوم تعویض بشه؟

من متوجه شدم که بدجور جو فوتبال می گیرتم . حالا می فهمم چرا بعضیا بعد از بازی تیم مورد علاقشون سکته ی قلبی می کنن !!!!!!! ولی در هر حال هیجان فوتبال به آدم زندگی می ده … 😉

خب من می خواستم اینجا بحث کارشناسی راه بندازم اما خب به دلایل فنی و غیر فنی و اینا نمی تونم زیاد اینجا براتون کارشناس بشم و تایپ کنم.

پس صحبت رو کوتاه می کنیم و می ریم تصاویری از فینال مسابقات جام ملت های اروپا 2008 رو ببینیم حالشو ببریم …

بیب بیب هورااااااااااااااااااااااا ….

اول یه عکس می ذارم از ملت شادمان اسپنیش!!! از قدیم گفتن هنر نزد اسپانیاییا هست و بس!!!:D

اینم تصویری از شادی بعد از سوت پایان مسابقه … ایول جای من خالیه تو عکس :د ی آخه منم بعد از سوت پایان مسابقه یه لحظه فکر کردم ملیتم اسپانیاییه انقد که شادی کردم :دی

و اما آلمانا … آلمانا خیلی سعی کردن که گریه نکنن . از این حرکتشون خوشم اومد. خیلی ناراحت بودن اما خیلی جلوی خودشونو گرفتن … هیچ ناراحتی باختی به اندازه ی ناراحتی ایتالیایی ها درد آور نیست آدم واقعا دلش می سوزه اینا هر وقت می بازن :دی … اما آلمانا انگار که چشمداشتی به جام نداشتن !!! البته توی طول مسابقه فکر کنم با فشاری که اسپانیا روشون آورده بود کلا قید جام رو زده بودن.

ای بابا رعایت حال مربی کهنسال رو بکنین این چه حرکتیه :دی …

این خانومه کی بود راستی ؟

هی لمن !!! دست نزن این جام صاحاب داره …

اینم کاسیاس که یکی از کاپیتان های جوان این جام بود. وای خدا این چه دروازه بانیه ! خدایا چی خلق کردی آدم تو کفِش می مونه ….

من نمی دونم مسابقات فوتبال فیلم +18 که سانسورش می کنن ؟ یعنی من دیشب به قدری حرص خوردم که دلم می خواست یکی از این سانسورچی ها رو می دیدم بهش می گفتم آخه ……………. !!! این عکس بالا کجاش سانسور داره !!! یا وقتی کاسیاس با این همه شوق و ذوق رفته اون بالا و داره جام رو می بره بالای سرش یعنی اصل ماجرا … یعی چیزی که یه دنیا منتظر دیدنشن .. اونوقت شما لحظه ای که کاسیاس جام رو می گیره دستش سانسور می کنین احمقای فلان فلان شده !!!!

ولی این صحنه ها از دست نمی ره که 😉

اینم یه عکس دسته جمعی حالشو ببرین …

من الان کلی خوشحالم .چون بعد مدتها یه فوتبال درست حسابی دیدم . یعنی منظورم کلا مسابقات جام ملتهای اروپا بود . و آخرشم که پروندش با قهرمانی اسپانیا بسته شد . خلاصه که خیلی حال داد …

بیب بیب هورااااااااااا …..

Read Full Post »

این بار دوباره برمی گردیم به جام ملت های اروپا. می بینم که همه غولای جام یکی بعد از دیگری شوت شدن بیرون. این ترکیه و روسیه هم عجب بد جوگیرنا 😀 همینطوری پیش برن فینال میفته بین روسیه و ترکیه !1! چه شود؟!؟!؟

اما من امروز می خوام براتون طی یه محاسبات و یه سری کارشناسیگریانگی!( هر کی فهمید این یعنی چی به خودم و دهخدا بگه!)بگم که توی این چند تا تیمی که باقی موندن کی قهرمان می شه … از اونجایی که من پیشگوییم حرف نداره ( همیشه دلیل و منطق و محاسبه و ستاره شناسی پشتش بوده! ) برای همین می ریم که ببینیم آیا قهرمان اونی که من می گم می شه یا نه…

با بازیهای خوبی که هلند از خودش نشون داد خیلیا فکر می کردن که هلند قهرمان بشه اما خب هلند هم سوت شد.پرتغال هم که نه خودش نه من نه بقیه نفهمیدیم چطوری 3-2 به آلمان باخت! اونم آلمانی که از کرواسی 2-1 باخته بود و پرتغالی که ترکیه رو 2-1 زده بود.

حالا میایم اینور تساوری رو حساب کنیم . پرتغال ترکیه رو 2-1 می زنه پس می شه پرتغال > ترکیه و آلمان از کرواسی 2-1 می بازه یعنی آلمان < کرواسی .

حالا هم آلمان پرتغال رو 3-2 زده پس آلمان > پرتغال و کرواسی که از ترکیه باخته می شه کرواسی < ترکیه.

پس در نتیجه مسابقه ی بعدی که بین آلمان و ترکیه می باشد اینطوری رقم می خوره …

آلمان > پرتغال و ترکیه > کرواسی

پس یعنی آلمان قوی تر از پرتغاله و ترکیه ضعیف تر از پرتغاله پس می شه به این نتیجه رسید که آلمان ترکیه رو 2-0 می زنه.

نکته ::: دقیقا عکس این قضیه هم صدق می کنه  یعنی ترکیه هم اگه دلش بخواد می تونه آلمان رو 2-0 بزنه!!!!چون ترکیه هم کرواسی ای رو که 2-1 آلمان رو برده بود زده و در نتیجه ترکیه هم می تونه قوی تر از آلمان باشه.

و اما مسابقه ی امشب . ستارگان آسمانی شکل عقرب رو به نمایش گذاشتن این یعنی اسپانیا امشب 3 تا گل به ایتالیا می زنه!

نکته ::: این اولین جامی هست که من دلم نمی خواد ایتالیا بیاد بالا چون از اولش اصلا خوب بازی نکرد و اگه فرانسه ی زپرتی توی گروهشون نبود اصلا بالا نمیومد. اما اصلشم همون حذف فرانسه بود خیلی حال داد که فرانسه همون دور اول حذف شد.

حالا بیایم محاسبه کنیم ببینیم که چی به چی می شه .

هلند 3-0 ایتالیا رو زده بود پس هلند > ایتالیا

و هلند دیشب 3 تا از روسیه خورده پس هلند < روسیه

و روسیه هم که خودش 4 تا از اسپانیا خورده پس روسیه < اسپانیا

در نتیجه ایتالیا < اسپانیا می شه و در این حالت چون تعداد گلای خورده ی ایتالیا از هلند 3 تا بوده و هلند 3 تا از روسیه خورده و روسیه هم خودش 4 تا از اسپانیا خورده میانگین این گلای خورده می شه 3 تا ( حالا چطوری حساب شده دیگه به خودمون مربوط می شه ) پس در نتیجه همونطور که گفتم ستارگان آسمونی هم دروغ نگفتن و این یعنی اسپانیا ایتالیا رو می زنه و بازی بعد دوباره میفته به روسیه و دوباره پرتغال روسیه رو هم 2-0 می زنه و می ره فینال.

فینال مسابقات می شه بین آلمان و اسپانیا

نکته :: دقیقا عکس اینم صدق می کنه یعنی می تونه بشه ترکیه و روسیه !!! اگه هوا خراب بشه ستاره ها یه چی دیگه می گن! ممکنه فحش و دری وری هم باشه !…

حالا یه نکته ی فیفایی داشتم من اینجا. به نظر من این مسابقات یک چهارم باید ضربدری برگزار می شد نه اینطوری هر کی ببره باز بره با هم گروهی خودش بازی کنه . من فکر می کردم همیشه ضربدریه اما اینطوری که خیلی نامردیه اصلا فیرfair نیست و حال هم نمی ده. از دست اندرکاران این برنامه از همین جا تقاضا دارم که از سری بعد ضربدریش کنن اینطوری اصلا خوب نیست.

خب پس دیگه نمی خواد مسابقات رو از این به بعد دنبال کنید چون قهرمان معلوم شد و اون تیمی نیست جز اسپانیــــــــا ….

++ البته پسر خاله ی من می گه اسپانیا هیچوقت شخصیت قهرمانی نداشته اما من می گم امسال خواهد داشت.

خلاصه که هر تیمی غیر اسپانیا قهرمان بشه من این جام رو به رسمیت نمی شناسم.

از همینجا ابراز همدردی می کنیم با دوستان عزیزمون اسکولاری و فان باستن و پیشاپیش باخت ایتالیا رو امشب به دوست عزیزمون دونادونی تسلیت می گیم !! تا باشد در جام های بعدی با قدرت مکفی همه تیما رو ببرین و همیشه توی فینال مسابقات کتک کاری کنین با بازیکنای فرانسه و جام رو در دستانتون بگیرین و شادی کنین.

ایتالیا ایتالیا حیف که امسال قهرمان نمی شی .

این تونی رسما امسال همه رو دیوانه کرد!!! مهاجم گل نزن به این مرتیکه می گن.

جو نگیرتتون فکر کنین دل پیرو رو می گما . خوش ندارم عکس تونی رو بذارم تو وبلاگم بس که رو اعصابه.

Read Full Post »

دزدو بگیرین !!

این ماجراهای خنده دار زندگی من تمومی نداره …

همین می شه سوژه واسه آپدیت زیاد پیدا می کنم دیگه !!!

یه سری خبر دارن که این گربه ی شیطون و سوسول ما دو روزی از خونه زده بود بیرون ! خب بالاخره دیشب توی کوچه موچه های اطراف خونمون پیداش کردیم و سعی کردیم که ازش دیگه بصورت ویژه مراقبت کنیم و نذاریم دیگه بره بیرون.

امروز بابام که داشت از در می رفت بیرون این گربه دنبالش دویید بیرون و من دنبال گربه دوییدم بیرون و چشمتون روز بد نبینه در خونه پشت سرم تالاپی بسته شد و من موندم و یه خونه ی خالی بدون کلید ( کلید از اونور روی در بود ) بدون تلفن و با بدتر از همه تاپ و شلوارک با موهایی ژولیده توی راهروی ساختمون !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حالا قضیه ی کاسه ی چه کنم چه کنم همین جا صدق می کنه !!!

من اول خیلی تقلا کردم با تنه زدن به در درو باز کنم که انگاری شک همسایه ی روبروییمون رو بر انگیخت چون هی یواشکی درو باز می کرد بعد دوباره می بست.

نکته :: این همسایه روبرویی ما تازه یه هفتست که اومده ! و اصلا از نظر من شخصا آدم قابل اعتمادی نیست !!!

خلاصه چشمتون روز بد نبینه رفتم توی حیاط و راههای مختلف به خونه رسیدن رو مرور کردم ! خوشبختانه خونه ما طبقه ی اوله اما خب بازم برای رسیدن به پنجرش باید راهی رو طی کرد 😀 ( چاره ای نداشتم باید از دیوار بالا می رفتم ! ) یعنی هر شرایطی بهتر از این بود که منو با این وضعیت توی راهرو ببینن !!!

اول دیدم ماشین همسایمون زیر پنجره ی اتاقم پارکه ! گفتم خب بسم الله برو بالا ! بعد تا اومدم برم بالا به ذهنم رسید که از بدبختی ما این ماشینه دزدگیرش صدا کنه ! تا الان که هیچکی ما رو ندیده حالا اینم بوق بوق کنه صاحابش بیاد منو رو ماشینش ببینه چی فکر می کنه !

گفتم این راه درستی نیست ! یه کمی توی حیاط قدم زدم و از اونجایی که طبقه ی پایین ما بنایی دارن یه نردبون پیدا کردم! حالا نردبون چی ! دوبرابر خودم قد و وزنش بود :)))) یعنی اگه یکی می دید من دارم اون نردبون رو حمل می کنم می گفت نردبون داره منو حمل می کنه :)))))

با هزار بدبختی نردبون رو گذاشتم دم  پنجره ی اتاقم حالا خندمم گرفته و عین این دزدا اینور اونورو نگاه می کنم که کسی نیاد منو توی این شرایط ببینه !!! فکر کنین با تاپ و شلوارک رنگ و وارنگ با حالتی مضطرب و خنده ی روی لب و موهای ژولیده !! اگه کسی منو می دید شک می کرد که مواد پواد چی مصرف کردم که انقد شاد و شنگول با اون وضع دارم از پنجره ی خونمون می رم تو … خلاصه تلاشم نتیجه داد و تونستم به سختی از پنجره برم تو … اما کار شدنی یی بود !!!! حالا نشستم زیر پنجره هر هر می خندم !!! بعد با خودم می گم برم نردبون رو بذارم سر جاش … بعد تا دم در رفتم گفتم گ… خوردم بذار همونجا باشه باز دم در می مونم باید از دیوار برم بالا :))

خلاصه که امروز ما هم با این حرکت تام رایدری گذشت . دوستم شیرین می گه اگه همسایتون تو رو دیده باشه بین همسایه های دیگه شورا می ذارن و به این نتیجه می رسن که تو واسه ساختمون خطرناکی ! یا مثلا می گن این دختر همسایه واسه خاطر جلب توجه از دیوار خونشون می ره بالا !!! همین امروز فرداست که بیان ببرنم!!!

می بینم که استعداد از دیوار بالا رفتن و دزدکی توی خونه اومدن دارم !!! فکر کنم بتونم دزد خوبی باشم :)))

خب فردا می ریم روی سوییت روبرومون امتحان می کنیم ببینیم تو خونشون چی دارن :)))

حالا بابام اومده بهش می گم اینطوری شده می گه آفرین خوبه :)) کلی داره ازم تعریف می کنه ! می گه کارت درسته ….

++ می خواستم راجع به درگیریای پارک ملت بنویسم اما حیفم اومد این حرکت ژانگولری رو براتون تعریف نکنم نخندیم. اونم طی یکی دو روز آینده می نویسم حتما …

حالا اگه شما بودین چیکار می کردین /؟؟؟

Read Full Post »

من نمی فهمم چی شده که من انقدر سوژه برای آپدیت کردن پیدا می کنم ( چه کسی سوژه تر از خودم! ) بعد چون که این سوژه ها همه تاریخ مصرف دارن منم مجبورم تا فاسد نشدن بفرستمش بره .

Nokia N81-8GBماجرای من و این گوشی کذایی از وقتی شروع شد که یکی از دوستان قدیمی به من رو انداخت که من گوشی N81 دارم که کیبوردش خراب شده شما که خدمات پس از فروش نوکیایین بدم درستش کنین. منم که از همون اول حوصله ی پیگیری کردن این قضیه رو نداشتم ( خب بالاخره آدم یه چیزی می دونه می گه نه دیگه .. اگر نه من همیشه هر کاری از دستم بر بیاد برای دوستام دریغ نمی کنم ) خلاصه من هی می گفتم نه و این هی می گفت بیارم ! دیگه دیدم اصرار کرد گفتم بیار

این دوست من از همون روز اول گفت که چون نمی تونه از کیبوردش کار کنه هیچ رقمه نمی تونه شماره های توی گوشیشو ببینه پس خیلی تاکید داشت که شماره هام نپرن !!!! خلاصه هی این تاکید کرد و هی مهندسه شرکت گفت که قول نمی دم و اینا.

آقا این رفت …. این گوشی لعنتی دردسراش شروع شد ( زهرا دقت کنه که N81 داره 😀 ). اول از همه فرتی فلش شد و شماره هاش پرید !!!!!!!!!!!! بعد باز شد و ایرادش سنسور زیر کیبورد بود که ابتدا بعلت نداشتن قطعه به مدت یک هفته در هوا معلق موند. و بعد آخرش معلوم شد ایراد از سی پی یوش بوده و بعد یهو گفتن که نه این آی سیش مشکل داره و بردش خرابه و اصلا بندازش دور ! ( حالا نه دقیقا اینطوری اما بالاخره اعصابی از ما داغون کرد که نگو ! )

خلاصه هیچی قضیه ی تعمیرات این به هر نحوی شده تموم شد ( حالا نتیجه رو نمی گم که برید بازی رو تا آخر ببینید ! ) و این دوست من چون فرصت نمیکرد که بیاد گوشیشو بگیره بعد از یک ماه گفت این گوشی رو برام بفرست با پیک !

منم از خدا خواسته می خواستم سریعا از شر این گوشی کذایی راحت بشم زنگ زدم به پیک که بیا اینو ببر! گوشی رو توی یه کیسه که روش آرم ایرانسل بود گذاشتم و آدرسم روی یه کاغذ با خط خوش و خوانا نوشتم و تحویل پیک دادم.

این بدبختیای ما تمومی نداشت! انگاری که این گوشیه یه لعنتی چیزی به ما فرستاده بود آه کشیده بود چی شده بود که پس از ساعت ها بعد از ارسال این گوشی توسط پیک دوستم تماس گرفت که نرسیده!

حالا آقا ما به هر دری زدیم این گوشی پیدا نشد که نشد.

منم عصبانی گرفتم یقه ی پیک رو که ببینم به کی تحویل داده. منم که انسان محترم 😀 اول زنگ زدم با احترام اینا پرسیدم خانومه که توی پیک بود جواب سر بالا داد. هی گفت پیکی که فرستادیم نیومده ! اومده رفته یه سرویس دیگه ! سرویسو تحویل داده رفته خونه ! موبایل نداره و خلاصه بهانه های مختلفی که باعث شد من از اون محترم بودنم دست بکشم!!!

دیگه من عصبانی و شاکی از گم شدن این گوشی لعنتی ( متنفرم ازت N81 8 گیگابایتی برو بمیر:D ) . صبح رسیدم شرکت ! هنوز هیچ انسانی سر کارش نرفته بود ! تا رسیدم گوشی تلفنو برداشتم زنگ زدم به پیک . گفتم من دیروز فلان جا پیک فرستادم و اینا که زنه با یه لهن بدی گفت من که نمی تونم بین 500 تا بارنامه دنبال بارنامه ی شما بگردم.

همین کافی بود که بنده دیگه احترام و من کیم و تو کی یی و اینا رو تعطیل کنم و صبح اول صبح چنان دادی کشیدم سر خانومه که خودمم ناراحت شدم ! یعنی این من بودم ! هر چی از دهنم در اومد بارش کردم و زنه لال مونی گرفت که اوه اوه با چه وحشی یی طرفه :)) و بعدم عین این رئیس روسا گفتم من یه ربع دیگه زنگ می زنم لطفا پیگیری کنید و زنه گفت که اصلا پیکی که دیروز اومده رو می فرستم پیشت.

آقای پیک هم سراسیمه خودش رو رسوند به ما و گفت خانوم چه خبره انقد زنگ می زنی این خانوم ش ( همونی که تلفن رو جواب می داده ! ) دستاش می لرزید =)) چه خبرتونه و این حرفا …

منم تو دلم گفتم نه اینم مثل اینکه تنش می خاره و دوباره صدامو بردم رو هوا و شروع کردم داد زدن ! یعنی واقعا نمی دونم چی می گفتم به یارو فقط می دونم پشت سر هم داشتم سرش غر می زدم و امان نمی دادم حرف بزنه !!! ( به توپ بسته بودمش!) بعد گفتم آقا من فقط می خوام بدونم به کی تحویل دادی همین . اونم رسید نشون داد که به خانوم فلانی.

حالا اون دوست بدبخت من اصلا تو شرکتشون هیچ شخصی به این اسم نداشت!!! گفتم آقا شما مطمئنی که درست بردی ؟ بردی پلاک 59 طبقه ی دوم ؟!

یارو یه ذره فکر کرد بعد گفت نه ؟

یعنی این نه رو که گفت می خواستم جفت پا برم تو دماغش!! گفتم آقا مگه من بهت نگفتم برو تحویل آقای مقدم بده ؟ گفت آره.. گفتم پس چرا بردی دادی به خانوم محمودی؟! اینا که محمودی ندارن اصلا…

گفت خب من طبقه ی دوم نبردم که ! بردم طبقه ی ششم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من اون لحظه یعنی مغزم کشش این رو نداشت بفهمم چه اتفاقی افتاده ! می خواستم بگم مرتیکه مرض داری می بری می دی به یه نفر دیگه ! بعد یهو به ذهنم رسید که خب اون خانومه چه اسکل بوده بسته رو گرفته پول پیک رو هم داده ! چه آدمای خوشحالی پیدا می شن.

گفتم بابا من بهت نگفتم مگه ببری پلاک 59 طبقه ی دوم ؟

گفت نه شما زدی پلاک 59 آقای مقدم .. منم رفتم پیش سرایدار اون بهم گفت مقدم طبقه ی ششمه ! رفتم ششم به خانومه گفتم اینجا مقدم دارید گفت آره اما نیست بعد بسته رو تحویل گرفت رسید رو هم امضا کرد..

حالا من عصبانی از این ماجرا خندم هم گرفته بود از اینکه اون دختره پول پیک رو هم حساب کرده ! خوبه پول نفرستاده بودم !!! یعنی یه وضع قاطی پاتی بین عصبانیت و خنده و  شکایت و خلاصه که وضعیت اسفناکی بود.

بعد آدرسی که من داشتم کامل بود ! هی عین این خل و چلا به یارو به آرومی می گفتم: مطمئنی من نزدم کدوم طبقه ؟! بعد فکر می کردم که من موقعی که داشتم آدرس رو می نوشتم چه فکری توی اون مغزم بود که همچین اشتباهی کردم.

خلاصه خیلی شاکی شدم از دست خودم ! این همه داد و غار راه انداختم آخرشم اشتباه از خودم بود. کلی دپرس بودم امروز!! درسته گوشیه طبقه ی ششم اون ساختمون پیدا شد . خوشبختانه آقای مقدم طبقه ی ششم هنوز نرفته بود شرکت! فکر اینکه ببینه از طرف ایرانسل براش یه گوشی N81 هشت گیابایتی فرستاده شده ( اونم تعمیری :)) ) چه قیافه ای می شه خیلی خنده دار بود!

فکر اینکه همچین اشتباهی رو بعد از چک کردن 3 باره ی آدرس مرتکب شدم خودمو خیلی عذاب می داد !!! از طرفی فکر اینکه توی اون ساختمون از قضای امر یه مقدم دیگه هم پیدا بشه د بیشتر!!!! احساس می کنم گاهی مغزم به خواب می ره!!!!!

نکته :: واقعا سرچ گوشی N81 در گوگل انقدر  حرکت متبرجانه ایه که فیلتره ؟!

Read Full Post »

از طریق آق فری به یک … به یک …. !!! هوووووووووووم … به یک ؟! بازی؟!؟!

آخه شماها به اینم می گین بازی ؟ آخه بازی بازی با مرگ و زندگی هم بازی ؟! این آق فری منو دعوت کرده که بگم اگه بدونم 24 ساعت آینده می میرم ( همه زبونتونو گاز بگیرید دو تا بزنین تو سر خودتون دو تا تو سر بغل دستیتون … پشت دستتون !!! و خلاصه دعا و فوت و سوت و اینا که من خدایی نکرده … زبونم لال …. !!! مرگ حقه خواهران و برادران گرامی { خب حالا بسه جوگیر شد باز})

خب من باید اعتراف کنم که دوست ندارم اصلا بدونم که کی می میرم . چه 24 ساعت چه مثلا 24 سال دیگه … چون من اگه بدونم 24 ساعت دیگه می میرم و فرصت اندکه سعی می کنم از این فرصت کم نهایت استفاده رو ببرم بنابراین چون کار انجام نداده ، کتاب نخونده ! جاهای دیدنی دیده نشده و کلی برنامه هایی که توی ذهنم بوده و به نتیجه نرسیده زیاد دارم و همچنین تعداد دوستانم زیاده که بخوام از تک تکشون چه آنلاین چه آفلاین و چه فیس تو فیس حلالیت بطلبم و ازشون خداحافظی کنم و برم بدهیامو بدم و طلبامو بگیرم و قبض موبایلمو پرداخت کنم و حساب بانکیمو چک کنم و وصیت نامه بنویسم و میراث فرهنگی به جا بذارم و کلی کار انجام نشده ی دیگه ، در نتیجه طی 4 ساعت پس از شنیدن همچین خبری ( یعنی دقیقا 20 ساعت زودتر از موعد مقرر !! ) سکته ی قلبی و مغزی می کنم و جان می سپارم !!!!

+ تازه اگه تا اون موقع این گوشی N81 مفقوده توسط پیک بادپا به من تحویل داده نشه ! دیگه فرصتی ندارم مجبورم با خاک یکسانشون کنم !!!

+ البته سعی می کنم تمامشو توییت کنم 😀

ولی خب نمی دونم چطوریه که آدم وقتی بهش می گن که زیاد زنده نیست مهربون تر می شه . شاید منم مهربون تر شدم . و از سر همین محبت و مهربونی دوستامو تک به تک بغل می کنم و می بوسم ( آقا برو کنار اینجا زنونه مردونه داره ! والا ! دم آخری می خوای بیای تو صف زنونه واستی ما رو بفرستی جهنم ؟! ) و از همشون می خوام که هر روز صبح دلشون برام تنگ بشه ( واه واه چه خودخواه !! 😀 ) و حتما به یکی می گم چقدر دوستش داشتم . 😉

می دونم توی این مدت عمری که از خدا گرفتم فرصت زیاد داشتم برای جبران  و مطمئنا توی اون 24 ساعت چیزی رو نمی تونم عوض کنم . نه خودمو نه دنیا رو نه بقیه رو .

اضافه شد :: و امیدوارم که توی آخرین لحظه از زندگیم خدا این روحیه رو توم حفظ کنه که بتونم قبل از اینکه چشام برای همیشه بسته بشه به دنیا لبخند بزنم 😉

خب من نمی دونم کسیو باید دعوت کنم یا نه ! هر کی خواست راجع به این مساله بنویسه یه ندا بده دعوتش کنم.

Read Full Post »

قبل از اینکه بخواین این متن رو شروع کنین به خوندن باید بهتون این هشدار رو بدم که خودتونو برای یه گزارش طویل دارید آماده می کنین !

همونطور که احتمالا دیگه خبرش به کل وبلاگستان رسیده ، دیروز جشن شش سالگی پرشین بلاگ بود و ما هم که کلا پایه ی جشن و سرور و اینا بدون دعوت شدن ! بدون ثبت نام کردن و هماهنگی ! سرمونو انداختیم پایین رفتیم توی جشن.

+ البته باید اعتراف کنم وسط راه از اینکه داشتم با کمال پررویی بدون دعوت جایی می رفتم احساس شرم کردم 😀 ولی نمی شد دوستان رو اونجا تنها گذاشت اگه نمی دونستم کیا میان حتما به نشانه ی اعتراض اینکه منو چرا دعوت نکردین نمی رفتم ( ابهتو دارین؟؟؟ !!! )

از اونجایی که می دونستم از قبل که چه وبلاگایی برگزیده شدن و چه کسایی دعوتن پیش به سوی جشن رفتم تا چهره های معتبر وبلاگستان رو شناسایی کنم. ( البته خیلی سخت بود از خواب ظهر 5شنبه گذشتن ولی فقط بخاطر دوستان )

با کمی تاخیر به محل برگزاری مراسم جشن و سرور رسیدم و به سمت اولین چهره ی آشنای توی راهرو راهی شدم  یکی از دوستان قدیمی پرشین بلاگی که هر سال در این جشنا نقش فعال داشت  محمد از وبلاگ مردان. و بعد هم پینکی ، آرین و صادق وبلاگ کدخدا. و از اونجایی که بنده دیر رسیده بودم سالن پایین پر شده بود و منم که دوستام همه لطف کرده بودن و تمام صندلی های سالن بالا رو برای من رزرو کرده بودن ( اسمایلی ویدا به توان N ) من رفتم بالا و اولین دوست جونی رو که دیدم اونجا و تونست منو شناسایی کنه حدیثه ی عزیز از وبلاگ Sad-Eye و صادق عزیز که برگزار کننده ی دوئل های فیس آف هست بودن.

=== >> دست نگه دارید : حدیثه در فرندفید .. صادق در فرندفید << ===

من که رسیدم مراسم سرود ملی و قرآن و اینا تموم شده بود و موسیقی سنتی در حال اجرا بود و من به دنبال دوستان دیگم می گشتم که برام جا گرفته بودن .

البته ما چون دعوت نبودیم و این احتمال رو می دادیم که ممکنه رامون ندن قرار شده بود که فری چاقوکش وبلاگ شاخ به شاخ همراهمون بیاد که اگه رامون ندادن چاقوکشی کنه که من فکر می کنم وقتی فهمید که دم در تمامی سلاح های سرد و گرم رو ازمون می گیرن دیگه نیومد .

===>> آق فری در فرندفید <<===

از همون لحظه ی اولی که من نشستم کنار حدیثه و صادق ! شروع کردیم به ارتباط زنده ایجاد کردن و گزارش لحظه به لحظه دادن به دوستان در توییتر و چک کنیم ببینیم که آیا شخص دیگه ای هم هست عین ما که توییت کنه بریم پیداش کنیم که کسی کشف نشد متاسفانه …  این هم توییت حدیثه جهت کشف انسان های آنلاین توییتر 😀

بعد از موسیقی سنتی مجری اومد یه کمی حرف زد و رفتن سراغ کلیپ دایره زنگی و دبی !!! 😀 آخه همه می دونستن که وقتی ما داریم اون مصاحبه رو می بینیم اونا دبی هستن ! ( مثلا همه دست اندرکاران فیلم دایره زنگی ) ! و کلیپ تبلیغاتیش و یه ذره تعریف و تمجید از پرشین بلاگ و اینا .

بعدشم یه کلیپ از صفحه ی اول وبلاگای برتر نشون داد و دست اندرکاران پرشین بلاگ رو معرفی کرد.

بعدشم مراسم اعطای جایزه ی دایره زنگی ! یا شایدم جایزه ی نوروزی ! من نمی دونم من اون لحظه داشتم به این فکر می کردم که از زاویه ای دیگه مراسم رو ببینم برای همین موقتا از کنار حدیثه و صادق بلند شدم رفتم در جوار دوستان عزیز دیگم لینا ، چکاوک و داریوش کبیر نشستم . البته در ردیف پشت سرمون هم محمد جابلاگی چند تا جا برامون گرفته بود ! همه جا در سالن جا بود که من بشینم و از زوایای مختلف به دنیا بنگرم 😀 نظرتون رو به این توییت جلب می کنم .

و هر از گاهی هم از راه دور چک می کردم کسی جام نشینه !!!!

حالا نوبت یه سری گیتار برقی بود که بیان راک بخونن ! البته یه کمی صدای گیتارشون رو مخ بود اگه کلاسیک می زدن بیشتر تشویقشون می کردم  بخصوص اگه می فهمیدم چی می خونن خیلی خوشحال می شدم !!!

با تشکر از حدیثه که این عکس رو از گیتاریستا در اختیار من قرار داد.

بعد از کمی گپ زدن با دوستان جمعیت سالن پایین شروع کردن به جیغ و ویغ و ذوق در کردن از خودشون . و این کارشون هم دلیلی نداشت جز مشاهده ی عمو پوررنگ و رضا کیانیان در بین جمع!

بعد از اینکه مجریه دید عمو چه انعکاسی داشته حضورش بین این همه آدم گنده ازش دعوت کرد که بیاد بالای صحنه و کمی صحبت کنه  عمو پوررنگ هم که همیشه با بچه ها سر و کار داره اولین بچه ی کودک ( بچه ی کودک یعنی چی دیگه؟!) رو که همون پارمیدا دختر پینکی بود رو کشف کرد و شروع کرد به سئوال جواب کردن که تو کمک مامانت می کنی توی نوشتن یا مامانت کمکت می کنه و این حرفا. و بعد هم شروع کرد دو تا خاطره ی بامزه تعریف کرد و باعث شد کمی یخ جمع آب بشه و ملت با خنده و تشویق رفرش شن . وبلاگ عمو پوررنگ هم هست عمو دات آی آر.

بعدشم آقای ابطحی بود که اومد یه ذره حرف بزنه و خاطره تعریف کرد که زنگ زده خاتمی براش ناهار بیاره ! 😀 و بعد دید این زنگ زدنش به خاتمی و درخواست ناهار چقدر ملت رو خوشحال کرده هی از ناهار صحبت کرد که در آخر به این نتیجه رسیدیم که ناهارشو یکی دیگه آورده ! اما قشنگ ترین حرفی که زد و من خیلی حال کردم این بود که جدیدا با این اتفاقاتی که توی مملکت میفته طنز نوشتن خیلی راحت شده :))

خلاصه ناهار گفتن همانا و گشنه شدن من همانا و اعتراض به اینکه چرا از ما پذیرایی نمی کنن .

که این اعتراضای مکرر من در توییتر باعث شد که در آخر برنامه بهم اسمایلی طلایی مریم اردکانی تعلق بگیره 😀

و البته ناگفته نماند که اسمایلی طلایی چوپان دروغگو باید به فواد داده بشه چرا که تماما ادعا داشت توی مجلس اون جلوی جلو نشسته ولی من که می دونم فواد در این مراسم نقش 118 رو بازی می کرد ! یعنی اینطوری که شماره ی منو می داد به مریم شریف (مریم اس اس) که از طریق توییت های من و حدیثه متوجه شه بود جشنه …  بعد شماره ی فرشادو می داد به من 😀 یه سری هماهنگی های این مدلی.

از هم نشینی با داریوش کبیر که از اقتصادی ترین بلاگرهای وبلاگستانه به این نتیجه رسیدم که جایی رو که کنار حدیثه گرفته بودم اجاره بدم …. که البته خبرها حاکی از این بود که این همسایه های ما زودتر جامو اجاره داده بودن به یکی دیگه!

در همین حین که بنده از توییتر شوت شده بودم بیرون و ابراز نگرانی می کردم پسری با کفش های کتانی به جمع ما اضافه شد.

نکته :: نمی دونم چرا همه فکر می کردن مراسم تا  هفته چون تا هشت بود.

بعد از اینکه دوستان بلاگر دیگمون نادر و امید محدث رسیدن من جانفشانی کردم و برای اینکه این دو دوست عزیز در کنار داریوش کبیر نقش سه تفنگدار رو بازی کنن پاشدم و رفتم دوباره پیش حدیثه و اون بنده خدایی که تازه اجاره نشینی رو شروع کرده بود رو جواب کردم و دوباره با حدیثه و صادق همسایه شدم.

و باز دوباره من و حدیثه گشنه و تشنه شده بودیم و به این نتیجه رسیدیم که بریم دنبال آذوغه:D و راهی سالن پایین شدیم. و تا رسیدیم به مخزن شربت !!! شربتاش تموم شد و ما لب تشنه و چشم براه یه لیوان شربت به سوی آبخوری رفتیم تا لااقل از تشنگی جون ندیم که در همین حال و هوا بودیم که مازیار که بعدها ادعا داشت که نقش در رو در مراسم بازی می کرده خانم منیری!!!! رو که من باشم شناسایی کرد 😀 البته من خانم منیری نیستم اما درست شناسایی شده بودم !و ما مشعف شدیمکه یه یار توییتری دیه کشف کردیم . بعدش تصمیم گرفتیم با حدیثه بریم از وی آی پی ها عکس بگیریم. وارد سالن شدیم و رفتیم جلوی دوربین ( من تمام مدت دستم جلو اون دوربینه بود خودم حالیم نبود!!!! ) و شروع کردیم از رضا کیانیان و آقای ابطحی و عمو پوررنگ عکس گرفتن که البته من که خودم نتونستم عکس زیاد درست و حسابی یی بگیرم ولی خب همینشم بالاخره به گزارشمون میاد.

اینجا بود که دکتر بوترابی رو رویت کردیم و بعد از کمی حال و احوالپرسی گله مندی کردم به دکتر که چرا بعد این همه سال ما رو دعوت نکردین !

ما لااقل 4 سال از این 6 سال رو با پرشین بلاگ بودیم رسمش نبود که همه رو بگن و ما ها رو به کل اصلا بهمون خبر هم ندن . ما باید از دوستان وردپرسی متوجه جشن پرشین بلاگ می شدیم؟! و با کمال پررویی بدون دعوت پاشیم بریم؟:دی

ولی درسته یکسالی هست که وردپرسی شدم و دیگه روم رو سمت پرشین بلاگی شدن بر نمی گردونم اما همیشه ارادت خاصی به دکتر بوترابی داشتم و احترامش واجبه 😉

قابل توجه میلاد : دکتر برام یه جا پیدا کرد ردیف سوم سالن پایین !!! 😀 اما من دیگه حیا کردم و نشستم اونجا!!

در همون حین که ما پایین مشغول عکس گرفتن بودیم شروع کردن به معرفی وبلاگای برتر که اولیش طبق معمول همیشه وبلاگ یک پزشک دکتر علیرضا مجیدی بود که نیومده بود. ( من فکر کنم اینا می دونن هر سال دکتر فرصت نمی کنه بیاد برای همین مثلا می گن نفر اول یک عدد رویزرویز!!!! دکتر هم که وقت نمی کنه بیاد بگیره :دی ) اما خب ما از هدایا خبری نداریم که چی بوده ولی هر چی بوده به رسم یادبود بوده و به ما هیچ ربطی نداره 😀 البته حدیثه می گفت کلوچه ی لاهیجانه :دی

وای معرفی دکتر مزیدی خدا بود !!! یک فرندفیدیسم =)) .. وب 2 یی !!! ولی وبلاگ دکتر مزیدی که کامنتاش بسته نیست که . که این بلاگر برتر هم نبود که بره جایزشو بگیره . البته ما مطمئنیم که دکتر مزیدی با چهره ای ناشناخته در یک گوشه ی سالن حضور داشت اما رو نکرد :دی ( ما همیشه به حضور مزیدی در صحنه شک داریم !!!! )

و بعد وبلاگ کلاشینکف دیجیتال که سوم شد و دکتر بوترابی و وبلاگ اکرنه.همینطور مشغول اهدای جوایز بودن که ما متوجه شدیم یه دوست فرندفیدیسم !!!=)) دیگه به جمعمون اضافه شده و اون کسی نبود جز مریم اس اس که خودشو به ما رسونده بود. من که خیلی خوشحال شدم دیدمش به همراه همسر عزیزش اومده بودن من لذت می برم این زوجای موفق رو می بینم که برای دیدن دوستانشون این همه وقت می ذارن و به سرعت خودشونو می رسونن. مریم جان حرکت پسندیدت نشون داد که توییت کردن خیلی هم بد نیست :دی

ما برگشتیم سر جای اولمون و دو تا جا هم برای این دو دوست پیدا کردیم که تازه رسیده بودن.

دوباره جمعیت ذوق از خودشون در کردن . این بار بخاطر حضور سروش صحت که بعد اومد روی سن و گفت که دیر رسیده چون جایی کار داشته اما بالاخره خودشو به مراسم رسونده.

چند تا وبلاگ بعدی رو که معرفی کردن به ترتیب یادم نیست اما می دونم که به وبلاگ میلاد احرار پوش که رسید  من و حدیثه  خیلی میلاد رو تشویق کردیم و الان میلاد تا یکسال لایک به من و حدیثه بدهکاره :دی

بقیه اونایی که من یادمه جایزه گرفتن داستان های محمدرضا بود که خود ممزی حضور نداشت جایزشو بیاد بگیره. آنی دالتون دختر ترشیده بود که اومد جایزشم گرفت و از حضار خواست که با عکس گرفتن باعث نشن بیشتر از این رو دست مامان باباش بمونه .

و در آخر هم یه کلیپ یار دبستانی من که نویسنده ی وبلاگ دیر تش باد تهیه کرده بود رو نشون دادن که اینم در نوع خودش یکی از قسمت های به یاد ماندنی مراسم بود.

بعد دوستان کم کم راهی بیرون سالن شدن برای عکس گرفتن. در این بین جادی ( کیبرد آزاد ) و همسر گرامیش رو دیدیم هرچند من هنوز شناسایی نشدم :دی در این مطلب جادی می تونین گزارش لحظه به لحظشو از مراسم که از طریق مک بوکش تهیش کرده بخونین. یه چند تا عکس دسته جمعی گرفتیم که هیچکدومش فعلا به دست من نرسیده . و البته یه عکس با خوش تیپ ترین پسر وبلاگستان هم گرفتیم که تار شد :)) 😀

و بعد هم رفتیم یه کمی عکس از مهمونای ویژه بگیریم که بازم زیاد خوب نشد چون خیلی شلوغ بود. از مریم و همسرش خداحافظی کردیم. و دیگه کم کم به این نتیجه رسیدیم که باید بریم خونمون. در محوطه ی دانشگاه کمی با دوستان گپ زدیم و این بار حدیثه و صادق ازمون جدا شدن ور اهی شمال شدن ( منم میخوام بیاااام … من شمال می خوام ) . بعد هم دار و دسته ی داریوش کبیر و بعدشم ما خودمون همه رو که راهی کردیم رفتیم پی کارمون که دم در عمو پوررنگ بهمون ابراز علاقه کرد :)) و ما کلی مشعف شدیم .

راستی جا داره اینجا از نادر تشکر کنم بابت راهنماییش و اینکه ما از همون سر آزادی با وجود عجله ای که داشتیم تا وصال رو پیاده رفتیم :دی ( با تشکر از همکاری محمد 86 !!! که حواس منو پرت کرد و این همه پیاده رفتیم تا من گشنم بشه و به این نتیجه برسیم بهتره یه چیزی بخوریم ! )

آخ آخ این خط بالا رو جابلاگی نخونه یه وقت :دی ما چیزی نخوردیما نه !!!!!!

این کافه سفید و سیاه هم چه جالبه نیگا رو میزاش چی پیدا می شه!!!

خلاصه که در کنار دوستان عزیز به من که خیلی خوش گذشت. جای یه سری دیگه از دوستان خیلی خالی بود . فری چاقو کش ، زهرا اچ بی که من تا آخرین لحظه فکر می کردم بیاد و ما رو خوشحال کنه ، سمیرا ( ممول ) ، غزاله ، محمدرضا ، میلاد ، فواد ( البته فواد تماما توی مجلس حضور داشتا !!! ) ، فریدا و خلاصه همه ی دوستان بلاگر و توییتر و فرندفید جاتون خالی بود امیدوارم که توی مراسم بعدی بتونم ببینمتون.

( تمامی تصاویر در طی چند ساعت آینده در سایت قرار داده می شه )

Read Full Post »

باز من روم تو روی فوتبال باز شد و جو بازیها منو گرفت!

تقریبا یکسال و نیم می شه که من فوتبالا رو دنبال نمی کنم. منی که شب تا صبح می شستم بازی تیمای لیورپول و لورکوزن می دیدم و صبحش از فرط خستگی نمی رفتم مدرسه !! منی که واسه خاطر مسابقات فوتبال برگه ی امتحانیمو در حد نمره ی 12 پر می کردم و می زدم از مدرسه بیرون!!:D ( گاهی دلم خیلی برای اون دوران تنگ می شه ! )

اما الان خب نمی شه از کار و زندگی گذشت و رفت فوتبال دید. ولی خب چاره چیه … جام ملتهای اروپا از نون شب هم واجب تره.

من بازم متاسفانه نتوسنتم همه بازیا رو ببینم اما همون بازی ایتالیا هلند کافی بود تا منو معتاد فوتبال نگاه کردن بکنه و بهم بگه که هرگز روی تیم 2 سال پیش هیچ دنیایی حساب باز نکن 😀

نکته :: فکر کن بخوای بازی ایتالیا هلند رو ببینی. اولش تا 8:30 سر کار باشی بعدشم برسی خونه ببینی برق ندارین . هی بشینی به این امید که برق میاد میاد . بعد ببینی نه نیومد پاشی شال و کلاه کنی بری خونه ی داداشت اینا خسته و کوفته مسابقه رو ببینی و ایتالیا با تمام پررویی 3 تا گل بخوره؟

البته خب انصافا هلند خیلی بهتر بازی کرد و ایتالیا به طرز فجیعی بد بازی کرد. از بس مسابقات فوتبال رو دنبال نکرده بودم اسم بازیکنا یادم رفته بود. وسط بازی ایتالیا این اسم کامرانزی رو مخم بود. هی می دیدمش می گفتم خدایا اسم این چی بود! بعد تمام مدت به این مساله فکر می کردم تا صبح شد و من از خواب که بیدار شدم اسمش یادم اومد 😀

الان معضل ذهنیه من اسم دروازه بان سابق تیم هلنده !!!

نکته :: خونه ی داداشم ا ینا با ما 5 دقه کمتر فاصله داره .. یه کوچه اونورتره . اما خیلی خارجه انگاری ! چون فوتبالو از شبکه ی M6 و ZDF نگاه می کنن ! ( اسمایلی غرب زدگی تا چه حد ! ) اما انصافا مسابقه ی فوتبال داخل شبکه های ماهواره زمین تا آسمون با اونی که توی تی وی نشون می دن فرق می کنه از لحاظ کیفیت و رنگ.

حالا از حاشیه بیایم بیرون اولین مسابقه ای که دیدم به دلم ننشست و بلکه دلم رو هم شکست. و همین باعث شد که من توجه بیشتری به اسپانیا نشون بدم.

ولی این اسپانیا چه کرد با روسیه . من خیلی وقت بود دلم یه مسابقه ی فوتبال توپ می خواست و اسپانیا حسابی حال منو جا آورد . این اسپانیایی ها نمی فهمن من جو فوتبال می گیرتم هیجان برام خوب نیست ! عجب بازی تمیزی بود ولی . البته روسیه هم تیم ضعیفی نبود بخوایم حساب کنیم. اما فوتبال قشنگی رو هر دو تیم ارائه دادن دمشون گرم. لایک به توان صد…

نکته :: من نمی دونم چرا خیلیا فوتبال دوست ندارن . اما از منم که می پرسن چرا انقد حرص فلان تیم رو می زنی حالا اه ببره چی به تو می رسه ! نمی دونم چی جوابشونو بدم ؟؟!؟! هر چی رو یاین مساله فکر می کنم می بینم حتی اگه چیزی هم بهم نرسه بازم هیجان و جو گیری موقع دیدن فوتبال رو دوست دارم … شایدم باعث می شه اون 90 دقیقه به هیچ چیز دیگه ای غیر فوتبال فکر نکنم … خیلی روحیم عوض می شه بعد دیدن یه فوتبال مهیج.

این روسا عجب اسامی عجیبی داشتن ! اسم یکیشون یه چی تو مایه های بیف استروگانف بود؟!؟!؟!؟!؟

نکته:: راستی کی گفته وقتی داری فوتبال نگاه می کنی باید اسم همه بازیکنای توی زمین و روی نیمکت و توپ جمع کن و مربی و غیره و غیره رو بدونی !!

این خیایانیه عجب آدمیه . دوست دارم گاهی بزنم تو دهنش لال بشه . ( باز من حرکات خشن از خودم بروز دادم!)

هی توی بازی اسپانیا یر داده بود به اون مهاجم درازعلی تیم روسیه که اسمشو یادم نیست چی بود ( شمارش 19 بود ) می گفت دلم می خواست این بازیکن گل بزنه تا حرکات بعد از گلشو ببینیم.

خلاصه این تیم اسپانیا هم که دید 3 تا گل جلوه و این خیابانی خیلی هم اصرار داره همه 21 بازیکن توی زمین با هم همکاری کردن که این مهاجم روسیه گل بزنه تا بلکه ببینیم چیکار می خواد بکنه بعد گل زدن ! و این آقای محترم هم یه ضربه ی سر قشن زد و گل قشنگی رو ثبت کرد به نام خودش ولی هیچ حرکت خاصی بعد گل انجام نداد ! ضایع شدن رو می شد توی صدای خیابانی شنید !!!

دو تا بازی دیدم از تیمای مورد علاقم . البته پرتغال ترکیه رو خواب موندم اما امشب بازی پرتغال رو می بینم حتما ( یه کم دیگه مونده تا شروع شه ، فقط می خوام پرتغال نبره ! فواااااااااااااااد خونت حلاله ! )

ولی در کل دارم تمام سعی خودمو می کنم که بتونم بیشتر بازیا رو ببینم حیفه.

بازی چک – پرتغال چند چند می شه فکر می کنین؟

** انقده خوشحالم که کلاسم امروز تشکیل نشد و من تونستم به این بازی برسم …

اما چند تا جشن و ردهمایی معرفی می کنم حالشو ببرید :

+ نمایشاه فلیکر ایرانی … من از این حرکت خیلی خیلی حمایت می کنم. شما چطور؟

آدرس و جزئیات توی لینک هست اما منم اینجا آدرس و زمانشو می گم که یادتون نره:

آدرس : خیابان مطهری – بعد از مفتح – روبه روی سلیمان خاطر – خیابان علی‌اکبری – کوچه آزادی – شماره 31.1 مراجعه نمایند
ساعات بازدید از نمایشگاه 16 الی 20 است.

+ موزیلا پارتی 😀  خواستین بیاین اینجا ثبت نام کنین 😀  و بعد وارد سایت شید و اسمتونو برای جشن بنویسید.

+ راستی کسی مونده که برای رکورد زدن در روز دانلود فایرفاکس 3 از ایران ثبت نام نکرده باشه؟

اگه در جریان نیستین اینجا می تونین بخونین جریان از چه قراره …

اینجا هم می تونین برید برای روز دانلود فایرفاکس 3 ثبت نام کنین… بدویین دیر می شه ها … pledge now رو بزنین بقیش رو دیگه خودتون می گیرین از چه قراره !;)

من برم به بازی پرتغال برسم و برگردم …

Read Full Post »

+ امروز داشتم به گشت و گذار در نت می گذروندم که از طریق وبلاگ گناهکار به این مطلب پی بردم که 16 خرداد روز حفظ محیط زیسته .منم در پی این حرکت دسته جمعی و نیک این پست رو اختصاص می دم به این مطلب.

واقعا ما آدما چقدر در حفظ محیط زیستمون تلاش می کنیم؟ جز اینکه آشغال بریزیم و نابودش کنیم کار دیگه ای نمی کنیم. بیایید یک بار هم که شده به خودمون سختی بدیم اما این یه هفته رو سعی کنیم که به کوچک ترین کارایی که می کنیم و ممکنه محیط زیست رو آلوده کنه و یا از بین ببرتش دقت کنیم و اون عادت رو ترک کنیم .

ما وبلاگنویسای متشخصی هستیم 😀 و تمام تلاش خودمونو در زیبایی و سالم بودن محیط زیستمون به کار می بریم.

وبلاگ نویسای محترم فارسی زبان عزیز هم اگه دوست داشتن توی این یه هفته از 16 تا 22 خرداد به نوشتن راجع به حفظ محیط زیست بپردازن ولوگوی بالای صفحه رو در پی حمایت از این حرکت در وبلاگشون بذارن.

Read Full Post »

کم ملت پاچمونو می گیرن ! حالا این گربه ی نیم وجبی ( نیم وجبی؟؟؟؟؟! ) هم جدیدا واسه ما دندون تیز می کنه و گاز می گیره…

بگذریم … چندین و چند روز تعطیلیه و طبق معمول تهران شده شهر مرده ها … نصف بیشتر این مردم رفتن شمال ! یا کلا رفتن عشق و حال … منم بعد از عمری می خواستم این چند روز تعطیلی رو برم مسافرت که نشد … بدبختی تعطیلات بدی هم هست واسه خوش گذرونی … روز ارتحال و بعدشم فاطمیه !! وسطشم یه پنج شنبه که باید برم سر کار !!! پس من هم که خونه نشین شدم و این ایام رو به خوردن اینترنت 😀 بازی کردن !! رکورد زدن !!! لایک زدن !!! کتاب خوندن ، فیلم دیدن و از همه مهم تر خوابیدن می گذرونم ( اولین روز تعطیلی داره تموم می شه و من اصلا نخوابیدم!!! من نمی فهمم این چه حکایتیه که آدم واسه روزای تعطیل نقشه ی خوابیدن می کشه ولی حتی از روزای غیرتعطیل هم کمتر می خوابه )

بدبختی صبحم زود بیدار نشدیم به مراسم برسیم 😀

به عالمه فیلم باید ببینم این چند روزه . یکیشونو امروز دیدم. عشق سالهای وبا .

یه داستان کاملا عشقولانه . یکی از همکارام این فیلم رو بهم داد و خیلی ازش تعریف کرد که حتما ببینش خیلی قشنگه و اینا ولی مساله اینجاست که من اصلا فیلم عشقولانه حال نمی کنم ! نه که اصلا حال نکنم ها مثلا با if only خیلی حال کردم خوب بود اینم بد نبودا از لحاظ عاشقانه بودن خیلی اند عاشقانه بود دیگه در کل فیلم عشقولانه ی قشنگی بود اما من نمی دونم چرا اصلا باهاش حال نکردم!!! راستی soundtrack هاشم شکیرا می خوند و باعث شد که فیلم قشنگ تر بشه 😉

ولی با چی حال کردم ؟؟! اگه گفتین؟؟ آلبوم Ole Ole – Dj Bo Bo . آهنگای این آلبوم رو به اونایی که آهنگای خوشحال و شاد دوست دارن خیلی پیشنهاد می کنم. به من که خیلی کمک کرد از اون حال و هوا بیام بیرون 😉 بخصوص به درد این روزای تعطیل می خوره که تو خونه آدم ار فرط بیکاری می خواد سوگواری کنه ! من که کلی با آهنگای شاد این آلبوم واسه خودم عزاداری کردم 😀 اگه علاقه مندید می تونین آلبومشو از اینجا دانلود کنید.

+ قابل توجه افرادی که لباسشون روغنی می شه یا با سس قارچ برگر:D لک می شه :

دوستان عزیز اگه لباستون لک شد ناشی از روغن ، سس قارچ برگر!!!! یا هر چیز دیگه ای .. نیازی نیست معتاد شید ! آدم بکشید !!!! دپرس بشید !!!! خودکشی کنید و یا دیگه از اون لباس استفاده نکنید و برید ونک خرید کنید ! پاک می شه به خدا … پاک می شه .. نه با نفت ! نه با گازوئیل !!! نه پارافین ! فقط کافیه از پودر لکه بر سپید استفاده کنید !! با یک بار شستن لباستون عین روز اولش می شه 😀 دینگ دینگ

پ.ن : از این ایرانسل که به ما خیری نرسید یهویی دیدی توی شرکت سپید استخدام شدیم ! خدا رو چه دیدین !!؟!؟

+ ممنون بابت لینکایی که برای آهنگ کارتون نل Greensleeves دادین بهم. به کارم اومد اما من دنبال اون ورژنش بودم که خواننده داره . روی همون آهنگ شعر می خونه.. اینم یوتیوبش .. اینو می خونه .. اینجا 4 مدل این آهنگو داره … با خیلی آهنگای دیگه… همچنان هر کسی تونست جایی این آهنگ رو با خوانندش گیر بیاره صمیمانه ممنون می شم خبرم کنه…

+ یه حس عذاب وجدان دارم … زندگی همه یه جورایی به یه چیزی گره خورده !!!

مادر یکی از دوستام پریروز فوت کرد. عذاب وجدان گرفتم !!! از عید قرار بود یه روز برم پیشش عیادت مامانش !! انقد امروز فردا شد که !!! کار، درس ، زندگی !!! فرصتی برای خیلی کارا نمی ذاره . ناراحتم چطور این همه مدت یک ساعتم فرصت نکردم برم دیدنش !! چند هفته پیش همش تو فکرم بود بهش زنگ بزنم حال مامانشو بپرسم !! انقد نزدم که خودش زنگ زدو خبر رفتنشو داد !!!! نمی دونم ؟! زود دیر می شه …

Read Full Post »