فکر می کنین بعد از یه روز کاری سخت و عصبی کننده چی حال می ده ؟!؟! یه لیوان آب خنک توی این گرما ؟؟؟!؟!؟!!؟؟!؟!
نههههههههه همشو ولش قهرمانی رو بچسب.
من چند وقتی بود که ورزشی ننوشته بودم . اما مگه می شه آدم از قهرمانی پرسپولیس ِ قهرمان ننویسه؟
عجب روزی بود امروز … عجب حالی داد … این بازی حتی از بازی پرسپولیس استقلالم حساس تر بود … لیگ اینطوری حال می ده دیگه .. حالا مثلا ما اگه 6 امتیاز رو داشتیم این بازی اصلا حال نمی داد ( اسمایلی بی نیازی !!! ) همون بهتر که انقد حساس شد که ما بترکیم از حساسیت بازی …
شنبه اول هفته با روزای تعطیل دیگه فرق چندانی نداشت . چون همه از صبح پاشده بودن رفته بودن استادیوم کسی سر کار نرفته بود 😀 تازه شرکت ما هم که کم کم از بعد ناهار از تعداد کارکنانش کم می شد و ساعت کاری که ساعت 4:30 تموم شد دیگه انسان زنده ای در شرکت یافت نمی شد ( بچه های شرکت ما معمولا زودتر از 6 نمی رن خونه هاشون و اینکه ساعت 4:30 شرکت تعطیل شه از عجایب هفت گانست … ) از ساعت 1 سیر مرخصی ساعتی ها به سوی اتاق مدیریت .. تازه عده ای هم سر خود پای برگه هاشونو امضا کردن و رفتن 😀 ( اخه امضای مدیر ما خیلی سادست با کمی تمرین می شه جاش امضا زد من خودم چند بار این حرکت زشتو انجام دادم( اسمایلی عینک دودی جهت شناسایی نشدن ) )
من که امروز نتونستم بازی رو ببینم اما از حال و احوالات بازی هم بی خبر نموندم. من تا ساعت 4:30 شرکت بودم . تقریبا یه ربع به 5 بود که زدم بیرون . همش اعصابم ازاین خورد بود که اگه نرم سر کلاس تعداد غیبتام پر می شه ! اگه برم خونه بازم به بازی نمی رسم !! پس من چطوری می تونم این بازی حساس رو دنبال کنم . خلاصه روز بدی هم داشتم عصبی عصبی داشتم راه می رفتم که یهو یکی از توی بقالی پرید بی هوا بیرون و با چشمای بسته گفت گل … گل … بعد که چشماشو باز کرد دید هیچ انسان زنده ای اونجا نیست که باهاش همکاری کنه و برگشت تو مغازه .. ( من اون دست خیابون بودم اگر نه باهاش خوشحالی می کردم ) . خلاصه از اینکه اولین نشانه از بازی رو دیده بودم خوشحال بودم . ما 1-0 جلو بودیم.
همینطور که ماشینا از کنارم رد می شدن برعکس روزای عادی که صدای موزیکاشون سر آدمو می برد امروز همه از دم داشتن گزارش بازی رو گوش می کردن. همه توی مغازه هاشون میخ تلویزیون بودن و بازی ر و تماشا می کردن و من هم همچنان عصبی از اینکه باید یه راهی رو تا مترو پیاده می رفتم نه دسترسی به مغازه داشتم که بازی رو ببینم نه به ماشین که بازی رو گوش بدم.
و این شد که بنده بعد از اندکی تفکر پیش خودم گفتم آیکیو چرا اعصاب خودتو خورد می کنی ! مگه رادیو فقط مال ماشینه ؟! این دسته بیلی که تو دستته امکانات رادیویی داره . بزن سرچ کن یه رادیو ایرانی رادیو قرآنی چیزی پیدا کن و بزن تو رگ ..
آقا منم همین طور که دینگ شده بودم ( دینگ یعنی این فکر به ذهنم رسیده بود ) گوشی و هدفن و بند بساطو در آوردم و زدم از طریق رادیو FM گوشی وصل شدم شانسی شانسی فرکانسم پیدا کرد و رفتم تو بازی. …
من نمی دونستم این رادیوی موبایل انقد به کار میاد 😀 خدا باعث و بانیشو بیامرزه چه چیزی اختراع کرده. دوست دارم مخترع رادیوFM .
خلاصه با سرعت جمبو جت داشتم می رسیدم به مترو که گل خوردیم . وای اگه بدونین چه حال بدی داشتم اون لحظه … یعنی چنان اخمام رفت تو هم که گشت ارشاد هم ترسید بهم گیر بده ( اسمایلی من چقد خفنم !! ) … خلاصه چشمتون روز بد نبینه دوست داشتم یکی از این گشت ارشادیا بهم یه چیزی بگه اون لحظه و چون عصبانی بودم از اینکه بازی 1-1 شده می خواستم بگیرم یقه ی اینا رو و تا می تونم فحش بدم !!!!! ( خاک تو سر بی جنبت کنن 😀 )
خلاصه بازی مهیج همینطور داشت با تساوی دنبال می شد که یهو رادیوی بنده گفت پرت پرت پرت .. فیش فیش ( آخه رفتم توی مترو اونجا دیگه فرکانس نداشت ! ) عجب ضد حالی شد .
بالاخره که جاتون خالی از مترو زدیم بیرون و دیدیم نیمه ی اول تموم شده و رفته پی کارش. سوار بر تاکسی به سوی کلاس خود پیش رفتیم. و البته بگم قبلس گوشی رو جایی تعبیه کرده!!! تا حین گوش دادن به رادیو سر کلاس لو نرویم !!!
بین دو نیمه یارو اخبار ورزشیه می گفت علی دایی بعنوان بهترین مربی سال انتخاب شده . ناخودآگاه به این حرف خندیدم !!! ( من که به علی دایی نخندیدم به حرف گزارشگره خندیدم. )
وقتی رسیدم داشتم از سر درد می مردم و بیقرارانه منتظر نیمه ی دوم بودم و من و دوستم همش می گفتیم آخه چه کاریه ما امروز اومدیم !! هیچکی نمیاد!! حتی می گفتیم پسرای کلاس که محاله بیان که دیدیم نخیر پسراش زودتر اومده بودن.
نیمه ی دوم مسابقه رو سر کلاس دنبال کردم . یه گوش هدف و یه گوش به سمت استاد که چی داره درس می ده . در بعضی مواقع که دیگه قاطی می کردم ! نمی دونستم استاده می گه کریم باقری رو توی فلش بسازید یا گزارشگر رادیو می گه خلیلی تبدیل شده به تریس بیتمپ !!!! خلاصه دو کلمه از اینو دو کلمه از اونور می شنیدم و سعی می کردم که هر دو رو دنبال کنم.
آقا بدبختی این دختره هم که کنار دست من نشسته بود هی ازم سئوال می پرسید . منم که گوشی تو گوشم بود نمی دونستم تن صدام بلنده یا کوتاه اما این هی خنگ بازی در میاورد ، پرسپولیسم که گل نمی زد من عصبی تر از قبل سرم هم که داشت می ترکید همون موقع بود که پاشم کامپیوتر رو تو سر دختره خورد کنم ! ( ووووووووووو خدایا من چقد خفنم !!! )
دقایق همینطوری سپری می شد و پرسپولیس موقعیت ها رو یکی بعد از دیگری از دست می داد و من هی دپرس می شدم . این دختره هم هی سئوال می پرسید . بعد به جاهای حساس که می رسید من می گفتم یه دقه صبر کن من الان بهت می گم 😀 بعد بی حرکت می شستم ببینم صحنه گل می شه یا نه . من این وسط واقعا نفهمیدم جریان این 7 دقیقه وقت اضافی چی بود . اما فقط یادمه که دقیقه ی 87 من خیلی نا امید بودم . یعنی قیافم که می گفت می خوام برم معتاد شم.
دیگه این وسط مسطا خیلی ناراحت و غمگین سر کلاس درس بیحوصله و بی رمق نشسته بودم و فقط یادمه که یه 4-5 دقه ای بود که پرسپولیس هی حمله می کرد ! یه موقعیت تک به تک رو هم فکر کنم کعبی یا خلیلی ( یادم نمیاد کدوم بود ) از دست دادن .
دقیقا از اونجایی که فردوسی پور ( یه لحظه همین جا استپ کنین ، من نمی دونم جریان چی چی بود من اولش که داشتم گوش می دادم به مسابقه گزارشگر ، گزارشگر رادیو ایران بود . بعد که رفتم توی مترو اومدم بیرون نیمه ی دومش شد فردوسی پور !!! و صد البته من بابت این مساله کلی خدا رو شکر کردم چون اون یارو اصلا خوب گزارش نمی کرد )
خلاصه همونجا که گفت 4 دقیقه به پایان مسابقه مونده من تو دلم گفتم خدایا این 4 دقیقه بشه از اون 4 دقیقه ها … با کلی دلهره و عصبناک بودن (خب کلا روز اعصابی داشتم و فکر کنین با اعصاب داغون آدم بشینه همچین مسابقه ی حساسی رو نگاهم نکنه گوش بده !!! ) دقایق پایانی مسابقه رو با سکوت تمام دنبال می کردم که یهو گفت کریم باقری نیکبخت اینا رو که گفت من دیگه نفهمیدم چی به چی شد که یهو گفت و توی دروازه !!!!!!!!!!!!!! منو می گی چشام زد از حدقه بیرون .. بی هوا زدم پشت کناریم و با شوق و ذوق گفتم : زدنننننننننننننن زدنننننننننن J)
دوستم برگشت گفت چی زدن !؟ گفتم بابا گل زدن دیگه … یکی از پسرا از اون سر کلاس برگشت گفت چی شده ؟! گفتم 2-1 شد ! گفت تو داری بازی رو گوش می دی ؟؟؟؟؟!؟! گفت خب به منم می گفتی من سه ساعته توی یه سایت خبری دارم هی صفحه رو رفرش می کنم که از اوضاع بازی باخبر شم یه ندا بده … ( البته من آن تایم تر و آنلاین تر از اون سایت ورزشی بودم چون اونجا چند دقیقه بعد از من خبر گل رو گذاشت رو سایت D: ) گفت کی زد !؟ گفتم بذار از اتاق فرمان الان بهمون می گن کی بود J) و اون کسی نبود جز سپهر حیدری … ( سوت سوت بوق بوق )
یعنی هیچکی نمی دونه من اون لحظه چقدر خوشحال شدم . دیگه نه عصبی بودم نه سرم درد می کرد نه گرمم بود نه حوصله نداشتم !!! تازه ولم می کردین انقد توپ توپ بودم که تا خونمون پیاده می رفتم …
دقیقه ی 97 رو عشقه . البته گل دقیقه ی 96 زده شد و بازی هم 97 دقیقه بود اما من دوست دارم بگم دقیقه ی 97 رو عشقه چون 97 رو عشقه واقعا ( سوت سوت )
البته یادمه چند روز پیش من همچین نتیجه ای رو پیش بینی کرده بودم . گفته بودم از اون بازیایی می شه که گل دقیقه نود داره .. به خودم ایمان اوردم ( سوت سوت بوق بوق )
به یکی از دوستام که اصلا اهل فوتبال نبود می گفتم اگه پرسپولیس نمی برد خیلی ناراحت می شدم ، یعنی نمی تونی فکر کنی چقدر ناراحت می شدم ! با تعجب گفت : چه اهمیتی داره ؟!؟! یه کمی فکر کردم که بتونم یه اهمیت منطقی قابل قبول براش بیارم دیدم نمی شه گفتم: خب ناراحت می شدم دیگه!
خب بهش چی می گفتم ؟ می گفتم چون پرسپولیس تیمیه که دوست دارم اگه نمی برد ناراحت می شدم ؟ لابد بعدش ی گفت اصلا فوتبال چه اهمیتی داره که دنبالش می کنی .. خلاصه بیخیال این سئوال جوابا شدم.
بازی با نتیجه ی 2-1 به نفع تیم همیشه قهرمان پرسپولیس تموم شد. توی راه برگشت کلی ماشین و موتور قرمز رنگ دیدم ( یعنی پرچم به دست ) . یه لحظه دوست داشتم می تونستم عین اونا خوشحالی کنم L اونا انقد خوشحال بودن که معلوم نبود کجا می رن ! فقط می تونم بگم که همه عین قطبی رو هوا بودن از این نتیجه ی یهویی !!!
خلاصه بچه ها خیلی وراجی کردم می دونم اما نمی شد دیگه از حساسیت گزارش رادیویی کم می شد اگه حواشی قضیه رو نمی گفتم . از همه ی دوستانی که با اس ام اس هاشون ما رو شاد کردن ممنونم. به همه پرسپولیسیا هم تبریک می گم جام قهرمانی رو .
Read Full Post »